کد مطلب:122412 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:289

ترسیم کلی مفید از لشکر امام حسن
مرحوم شیخ مفید لشكریان امام حسن را بخوبی بررسی و غربال كرده و می گوید: امام مردم را به جهاد دعوت كرد ولی آنها سستی و بی میل از خود نشان دادند؛ سپس با سرعت آماده ی پیكار



[ صفحه 120]



شده و در ركاب آن حضرت به راه افتادند.

لكن آنها گروههای مختلفی بودند: برخی شیعه و بعضی خوارجی بودند كه قصد جنگ با معاویه داشتند اما برخی دیگر آشوبگرانی بودند كه جز غارتگری هدفی نداشتند. بعضی نیز تردید داشتند كه آیا وارد جنگ شوند یا نه؟ برخی متعصب بودند و اینان ابدا به دین اعتنا نداشتند و تابع رؤسای قبایل خود بودند. [1] البته با توجه به نزدیكی زمان شیخ مفید (ره) این تقسیم بندی بسیار دقیق و درخور توجه است و مسلم است كه چنین سپاه درهم ریخته ای محكوم به شكست است.

امام حسن با چنین لشكری بسرعت كوفه را به سوی مداین ترك كرد و در حومه ی شهر اردو زد و این در حالی بود كه قیس بن سعد و پیشقراولان قبلا به مقصد رسیده و قرارگاه خود را در مقابل ارتش شام محكم كرده بودند. معاویه كوشید با دادن رشوه ی یك میلیون درهمی به قیس او را از لشكر امام حسن فراری دهد اما قیس كسی نبود كه رشوه را از معاویه بپذیرد و به امام خود خیانت كند. لذا پیشنهاد او با اهانت مردود شد و گفت: تو می خواهی مرا در دینم فریب دهی؟! [2] .

معاویه همین كه از قیس مأیوس شد به عبیدالله بن عباس پیشنهاد مشابهی داد. وی آن را پذیرفت و شبانه به سوی معاویه فرار كرد. [3] با رفتن عبیدالله، در لشكر امام ضعف و سستی پدیدار شد و لشكریان امام فوج فوج به سوی معاویه فرار كردند.

معاویه قبلا كسانی را فرستاده بود تا در میان لشكر امام حسن روحیه ها را تضعیف كنند. همچنین مغیرة بن شعبه، عبدالله بن عامر و عبدالله بن ام حكم را نزد امام حسن فرستاد و این وقتی بود كه امام در خیمه ی خود در مداین فرود آمده بود. وقتی آنها از نزد امام بازگشتند، این دروغ را اشاعه دادند كه امام حسن به نفع معاویه كنار رفت و پسر پیامبر با این عمل خونها را حفظ نمود! سربازان امام با شنیدن این شایعه به امام حمله كردند و خیمه ی او را غارت نمودند و امام بر اسب خود سوار شد و از ساباط به راه افتاد. حراج بن سنان اسدی در كمین آن حضرت بود و با خنجر جراحتی شدید به ران امام وارد كرد و سرانجام امام را به مداین بردند.


[1] ارشاد، ص 171.

[2] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 214.

[3] ارشاد، ص 172 و شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 42.